سرگذشت

من نمی دونم چرا بازم بعد از این همه بی معرفتی بازم عاشق می شم
من یه روز عاشق یه دختر شدم اولش اون به من خیلی توجه می کرد
ولی من بخواطر غرورم خیلی به اون توجه ای نداشتم
یه روز اون به من گفت:گلم چرا به من کم محلی میکنی؟
گفتم اینجویاست دیگه اولش نفهمیدم چی گفتم
اون خیلی ناراحت شد گفت مگه من چیکار کردم
با لحن خیلی بدی بهش گفتم هیچی
گفت چرا با من اینچوری حرف می زنی
منم گفتم دوست دارم اینجوری حرف بزنم
گفت باشه و رفت؟
عاشقانه
 
چند روزی شد ندیدمش خوب منم دوسش داشتم ولی
غرور من نمش گذاشت مثل کنه چسبیده بود به من
به روز دوستش اومد در دانشگاه به من گفت
اخه نامرد مگه چیکارن کرده بود که این کارو باهاش کردی
گفتم خوب که چی گفت اون …
شکه شدم حتی نی تونستم حرف بزنم اصلا نفهمیدم
کجا رفتم وقتی به بیمارستان رسیدم
رفتم تو اتاقش تنها بود کنارش نشستم گفتم گلم
چرا ایکارو کردی همینجور نگام میکرد
سرمو گذاشتم رو تختش گریم گرفت ولی می ترسیدم
گریه کنم  آخه…
دیگه نتونستم تحمل کنم زدم بیرون رفتم تو خیابون انقدر گریه کردم
بعد برگشتم دیگه راهم نی دادن تو چون وقت ملاقات تموم شده بود
نفهمیدم چجور گذشت تا فرداش
وقتی رفتم پیشش گفتم منو ببخش گریه کرد
گفتمش اگه گریه کنی منم گریه میکنم غرورمو نشکن
آروم شد ولی من دیگه نمی تونستم آروم بشم
دیگه راحت شدم غرورم شکست
از : پدرام

من نمی دونم چرا بازم بعد از این همه بی معرفتی بازم عاشق می شم

من یه روز عاشق یه دختر شدم اولش اون به من خیلی توجه می کرد

ولی من بخواطر غرورم خیلی به اون توجه ای نداشتم

یه روز اون به من گفت:گلم چرا به من کم محلی میکنی؟

گفتم اینجویاست دیگه اولش نفهمیدم چی گفتم

اون خیلی ناراحت شد گفت مگه من چیکار کردم

با لحن خیلی بدی بهش گفتم هیچی

گفت چرا با من اینچوری حرف می زنی

منم گفتم دوست دارم اینجوری حرف بزنم

گفت باشه و رفت؟

چند روزی شد ندیدمش خوب منم دوسش داشتم ولی

غرور من نمش گذاشت مثل کنه چسبیده بود به من

به روز دوستش اومد در دانشگاه به من گفت

اخه نامرد مگه چیکارن کرده بود که این کارو باهاش کردی

گفتم خوب که چی گفت اون …

شکه شدم حتی نی تونستم حرف بزنم اصلا نفهمیدم

کجا رفتم وقتی به بیمارستان رسیدم

رفتم تو اتاقش تنها بود کنارش نشستم گفتم گلم

چرا ایکارو کردی همینجور نگام میکرد

سرمو گذاشتم رو تختش گریم گرفت ولی می ترسیدم

گریه کنم  آخه…

دیگه نتونستم تحمل کنم زدم بیرون رفتم تو خیابون انقدر گریه کردم

بعد برگشتم دیگه راهم نی دادن تو چون وقت ملاقات تموم شده بود

نفهمیدم چجور گذشت تا فرداش

وقتی رفتم پیشش گفتم منو ببخش گریه کرد

گفتمش اگه گریه کنی منم گریه میکنم غرورمو نشکن

آروم شد ولی من دیگه نمی تونستم آروم بشم

دیگه راحت شدم غرورم شکست




نوشته شدهسه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, توسط رنج کشیده
  




اگه بذاره روزگاراززندگیت میرم کنار

میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار

توگریه های زاروزارسپردمت به روزگار

این ازخودم گذشتمو پایه خاطرخواهیم بذار

خیال نکن که خواستمت این اونه که میخواستمت

به قبله محمدی اینه که حرف راستمه

میخوای واست همین وسط داد بزنم

باتارزلفات خودموداربزنم

پیش همه خلق خدازار بزنم

گریه کنون سرتویه دیواربزنم

بعدیه عمره ازگار

یه عاشقی تو روزگارازعشق تونست

بدون باختن تو غمار





نوشته شدهشنبه 16 بهمن 1389برچسب:, توسط رنج کشیده

چی بگم ازدست توای روزگار

ای که درناپایداری پایدار

دیگه دستتوبذارتودست من

به توچی میرسدازشکست من

ازم اراموبگیرراحت دنیاموبگیر

ازلبم جاموبگیردلخوشیاموبگیر

امااحساسی که من بهش دارم ازم نگیر

اگه گنجی سررامه جلویه راموبگیر

اگه دنیاهمه کامه همه دنیاموبگیر

دلخوشی هاموبگیر

امااحساسی که من بهش دارم ازم نگیر

ای فلک برسردنیامنت بگذار

واسه عاشق شدنم بازم یه فرصت بگذار

تودیاربی کسی درنمیاد بازنفسم

من گذشتم ازخودم برای اون دلواپسم






نوشته شدهشنبه 16 بهمن 1389برچسب:, توسط رنج کشیده

اگرکه دلسوخته ای با تو غریبه نیستم

که با تو بغض عشق را غزل غزل گریستم

مرا به خاطر بسپارلحظه به لحظه خط به خط

درستی مرا ببین دراین زمانه غلط

حقیقت مرا ببین دراین زمانه غلط

خوب مرا نگاه کن توای تمام دیدنم

خوبم اگریاکه بدم دروغ نیستم منم

مرا که پست پاه زدن به راهو رسم روزگار

اگرعاشقیو یار مرا به خاطربسپار

اگرکه عاشقیو یارمرابه خاطربسپار

اگرکه دلسوخته ای باتوغریبه نیستم

که باتوبغض عشق را غزل غزل گریستم

دراستانه سفرپشت نگاه بدرقه گریه نکن نگاه کن مرابه خاطربسپار

سرهمان کوچه سبزکه میرسدبه انتظارمن ایستاده ام هنوزمرابه خاطربسپار

      




 




نوشته شدهشنبه 16 بهمن 1389برچسب:, توسط رنج کشیده
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.